نتایج جستجو برای عبارت :

این را از خدا بپرس!

 درازنای شب اندوهان را از من بپرس که در کوچه تا سحرگاه رقصیده‌ام و سنگ‌فرش‌های حوصله را به شیون عبث گام‌هایم آغشته‌ام‌. از من بپرس که همپای بادها در شهر و کوه و دشت به دنبال تو گشته‌ام و ساعت کوکی کهنه‌ام را به وقت ساحل ابدیت میزان کرده‌ام. جای پاهای کوچکت را بر ماسه‌ها دیدم. صدا زدم الکساندر... دویدی بالای صخره‌ها. مرا نگاه نکردی.
این را از مادرم بپرس. او بهتر می داند. حتما به خاطر دارد وقتی هر شب  رخت ها را توی حیاط پهن می کرد، من صدای گریه اش را می شنیدم و سخت در آغوشش می گرفتم. آن وقت اشک هایش شدت می گرفت و کودکی ام خیس می شد. بعد درش می آوردم و میچلاندمش و آرام بین لباس ها روی بند رخت پهنش می کردم و آرزو میکردم زودتر خشک شود.
آغوش؟ 
این را از باد بپرس. او خوب یادش است که یک صبح، دور باغ های شهر را از زمین تا خدا حصار کشیدند. 
آخر، شب قبل بی محابا وزیده بود و دل چند شکوفه را لر
دانلود آهنگ حجت اشرف زاده پاییزی ام
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * پاییزی ام * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , حجت اشرف زاده باشید.
دانلود آهنگ حجت اشرف زاده به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Hojat Ashrafzadeh called Paeiziam With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ حجت اشرف زاده به نام پاییزی ام
بارون بزن که از عالم و آدم بارون بزن که دوباره شکسته غرورمبارون بزن که نسوزم از آتیش دوری بارون بزن ت
بارون بزن که از عالم و آدم بارون بزن که دوباره شکسته غرورمبارون بزن که نسوزم از آتیش دوری بارون بزن تو برام مث سنگ صبوریبارون نشست عطرتو از شونه هام بازم نشست اشک تو رو گونه هامپاییزی ام از خیابونا بپرس حالم رو از چتر و بارونا بپرسمیخواستم این چشمه یه روز با چشات دریا بشهدنیا فقط یک ثانیه پیش تو زیبا بشهزیبای من امیدو از این دل بی کس نگیردنیای من دست توئه دنیا رو از من پس نگیربارون نشست عطرتو از شونه هام بازم نشست اشک تو رو گونه هامپاییزی ام ا
بارون بزن که از عالم و آدم بارون بزن که دوباره شکسته غرورمبارون بزن که نسوزم از آتیش دوری بارون بزن تو برام مث سنگ صبوریبارون نشست عطرتو از شونه هام بازم نشست اشک تو رو گونه هامپاییزی ام از خیابونا بپرس حالم رو از چتر و بارونا بپرسمیخواستم این چشمه یه روز با چشات دریا بشهدنیا فقط یک ثانیه پیش تو زیبا بشهزیبای من امیدو از این دل بی کس نگیردنیای من دست توئه دنیا رو از من پس نگیربارون نشست عطرتو از شونه هام بازم نشست اشک تو رو گونه هامپاییزی ام ا
سلام!
من امیریوسفم.
یه کرم کتاب حرفه ای.
این جا میخوایم کتاب هامونو بشناسیم، انتخابش کنیم یا حتی داستان بنویسیم! خلاصه... هرچیزی که مربوط به کتاب میشه توی این جا وجود داره.
دنبال کتاب میگردی؟ ازم بپرس.
میخوای ببینی کدوم نویسنده قلمش عالیه؟ ازم بپرس.
فیلم های مربوط به کتاب هارو میخوای؟ ازم بپرس.
و یه عالمه چیز دیگه.
راستی یادم رفت بگم. منم مثل همه ی کتابخونا کتاب نوشتم و حتی تا چاپش هم رفتم ولی نشد. ولی من کتاب هایی که نوشتم توی همه ژانری هست. مثل ت
پدری قبل از مرگ به پسرش گفت :این ساعت مچی را از پدرم به ارث بردم و این قدمتی 200 ساله دارد من آنرا بتو میدهم ولی قبل از آنکه آنرا به تو هدیه بدهم به ساعت فروشی برو و بگو میخواهم آنرا بفروشم و ببین چقدر خریدار است....؟!!!
پسر به ساعت فروشی رفت و بازگشت و به پدر گفت : این ساعت را به 5 دلار میخرید زیرا میگفت قدیمی و بدرد نخور است.پدر گفت :به کافی شاپ برو و باز هم بپرس...پسر رفت و برگشت....جواب همان 5 دلار بود چون ساعت قدیمی و بدرد نخور بود..پدر گفت :حالا به موزه
گفتم نه بلکه من با تن ومال خود توانایی مسوفرت دارم فوری برو بیثرب  گفتم  یثرب را نمیشناسم گفت برو تا برسی بمدینه قبیله بنی غنم بن مالک بن نجار را بپرس که نزدیک در مسجد مدینه ترا نزدشان می فرستم سختگیر  است و خلیفه سختگیر تر انگاه نشانی بنی عمرانوبن مبذول را که در بقیع بیر  است بگیر و سپس بپرس موسی بن جعفر  کیست و منزلش کجاست وایا بسفر رفته یا حاضر استا ر بسفررفته بودنزدش  برو که مسافرت او از راهی که اکنون سویش   میروی  نزدیکتر  است انگاه باو
میگذرم از همه چی با سرعت ثانیه و دقت دقیقه ولی برمیگردم پیششون باز ، این چه عادت بدیه که من دارم؟
همه معتقد به معجزن و منتظرن خوب بشه اما من پرم از انتظار...
میزنم اونا رو اما نمیمیرن لعنتیا، زخمی هم میشن اما بازم زندن.حاشیه هربار منو تو آغوش میگیره ولی اینجا یا جای منه یا اونا،این شاید لحظه ی آخر باشه این لحظه ی آخر باش منو بیشتر از این منتظرم نذار.
درسته،ما دور میشیم شکسته میشیم،زیر باورهامون دفنمون میکنن،خودمونو از خودمون میگیرن اما یه چیز
ابن سنان گوید بجصرت صادق ع عرصکردم مردیست عاقل که گرفتار وسواس در وصو و نماز میباشد فرمود چه عقلی که فرمانبری شیطان میکند گفتم چگونه فرمان شیطان میکند میبرد فرمود از او بپرس وسوسه ایکه باو دست میدهد از چیست قطعا بتو خواهدگفت از عمل شیطانست  
در شرایط طوفانی که هیچ امیدی به نجات کشتی تو نیست
به جای ترس و نارضایتی و ناامیدی، از ناخدای کشتی بپرس من باید چه کنم
و ناخدا هر دستوری داد همون رو با اعتماد اجرا کن
هر بادبانی رو که گفت محکم بگیر
شرایط امروز کشور هم همینه
باید با تمام وجود به همون سهم کوچک خودمون بچسبیم
اومده تو آشپزخونه میگه ( یادم نیست ی سوالی پرسید)
خندیدم بهش گفتم از اون یکی زنت بپرس
خیلی جدی میگه : من اگر بخام ی زن دیگه بگیرم اول به زن خودم میگم. بعدش طلاقش میدم بره پی زندگیش. بعدش میرم با یکی دیگه. اینجور نیستم ک خیانت کنم به زنم.
مسخره بازی میکنم و بحثو عوض میکنم...
مستیم بدان حد که ره خانه ندانیم...
خب چرا درباره خواستگارای من انقدر فوضولی میکنی که آخرش حالت گرفته بشه؟
خوب شد الان؟
هی بگو کی بود چکاره بود
روانی دوست داشتنی!
من صدبار بهت گفتم به هیچکس حسی ک ب تو دارم رو نداشتم
گفتم با هیچکس انقدر ادامه ندادم
باز بیا بپرس
چه اشتباهی کردم گفتم دو سه جلسه حرف زدم
حسادت جناب رو تحریک کردم :(
ارزش بعضی چیزا با به زبون آوردنش از بین می‌ره. این آخرِ بدبخت بودنه که به کسی بگی گاهی حالم رو بپرس.همیشه دیدن یه پیام ناگهانی، شنیدن یه سلام بی‌هوا، از آدمی که انتظارش رو می‌کشی، می‌تونه حال و روزت رو عوض کنه.گاهی آدم، خودش رو گم و گور می‌کنه، فقط به این امید که یه نفرِ «مشخص» سراغش رو بگیره. بر خلاف تصور، خوشحال کردن آدمِ غمگین خیلی سخت نیست، فقط کافیه وانمود کنی به یادش هستی.
حالم را که می‌پرسد، خوب می‌شوم. اگر در حال سوختن در آتشی باشم، آتشم گلستان می‌شود. اگر در دل نهنگی باشم، نهنگ تفم می‌کند روی ساحل. اگر در حال بریدن سرم باشند، وحی می‌شود چاقو را زمین بگذارند و در آغوشم بکشند. حالم را که می‌پرسد پلاسکوی درونم تبدیل به پالادیوم می‌شود. خرابه‌های بمم تبدیل به چهلستون می‌شود. صدای نکره‌ام گوگوش می‌شود. ذوق می‌شوم. شوق می‌شوم. بچه‌ی شاد سرکوچه می‌شوم. بنز می‌شوم. پنه‌لوپه کروز می‌شوم. عزیز می‌شوم. 
حالی  بپرس  از  دل پر دردم     ای نگارمن  ماندم  وغم تو واین  درد ماندگاریارا بیا زسرمهر و وفایت در این زماندرد مرا کن التیام و به قلبم شرر نبارای آشنای این دل غمگین وغمزدهیاری نمی کنی  مرا تو دراین روز وروزگاررحمی به حال بی کسی این دلم نمااز قلب پر زغصه ام اندوه واگذارناز از وفا تو کم کن وبرمن نظر نمااینجا ز لطف توست که ماندم دراین قرارنور دوچشم تار منی ای تو نازنینهستی تمام هستی ام ای عشق ماندگارجانم به لب رسیده به کویم بیا دمییک بار باز ب
 
دلتنگ کسی شدی ؟ زنگ بزن
میخوای کسی رو ببینی ؟ دعوت کن
میخوای بقیه درکت کنن ؟ توضیح بده
سوال داری ؟ بپرس
چیزی میخوای ؟ برو دنبالش
از چیزی خوشت میاد ؟ حفظش کن
از چیزی خوشت نمیاد ؟ ترکش کن
عاشق کسی هستی ؟ بهش بگو 
ما فقط یبار زندگی میکنیم
سخت نگیر ، ساده باش
 
میتونم وایسم تو خونه داد بزنم بگم اذیتش نکن؟ بله میتونم
میتونم بخاطرت چک بخورم؟ بله
میتونم کوله پشتیمو بردارم بیام پیش تو زندگی کنم؟ بله همین فردا
میتونم از پدرم شکایت کنم و حقی رو ازش سلب کنم؟ بله میتونم
...
چرا نمیکنم؟
چون اینا راه های سختن
راه های سخت همراه محکم میخواد
تو همراه محکمی هستی؟ برای یک امضا برآشفته میشی
امضایی ک حتی حاضر نیستی دربارش با من همفکری کنی!
...
بذارم تو بری باهاش صحبت کنی؟ بپرسی ک ایا لات هستی!؟ معتادی؟ زن داری!؟
برو بپ
#حدیث_مهدوی 
امام حسن عسگری(ع)
«ابو‌هاشم جعفری می گوید: خدمت امام حسن عسکری علیه‌السلام عرض کردم: جلالت شما مانع می شود از اینکه پرسش خود را بی پرده مطرح کنم، آیا اجازه می فرمایید، سوالی از خدمت شما بکنم؟ فرمود: بپرس. عرض کردم: سرور من! آیا برای شما فرزندی هست؟ فرمود: آری. گفتم: اگر برای شما حادثه ای پیش آید کجا از وی پرس و جو کنم؟ فرمود: در مدینه».
کمال الدین/ ص384 و اعلام الوری/ ص412
#حدیث_مهدوی 
امام حسن عسگری(ع)
 
«ابو‌هاشم جعفری می گوید: خدمت امام حسن عسکری علیه‌السلام عرض کردم: جلالت شما مانع می شود از اینکه پرسش خود را بی پرده مطرح کنم، آیا اجازه می فرمایید، سوالی از خدمت شما بکنم؟ فرمود: بپرس. عرض کردم: سرور من! آیا برای شما فرزندی هست؟ فرمود: آری. گفتم: اگر برای شما حادثه ای پیش آید کجا از وی پرس و جو کنم؟ فرمود: در مدینه».
کمال الدین/ ص384 و اعلام الوری/ ص412
دوست عزیز، اصلا دارین میشین جزو کُدای وبلاگم :))
اینارو خوندی به خدا!
میگم سوال خاصی چیزی داری؟؟ دنبال چیز خاصی میگردی؟؟ بیا بپرس خب من جوابتو میدم دیگه این اوقاتت جزو اوقات فراغت شخصی محسوب بشه:دی

پ.ن: البته منزل خودته، بطور کل اینجوری مرور کردن اینجا محل سوال شده واسم!:دی
Bax
این کلمه، ریشه‌ی فعل «دیدن» در ترکی‌ست و همه افعال در ترکی برای «دیدن» مثل دیدم, خواهی دید, اگر ببینی, میتونی ببینی, دیده بوده‌ای و... همه‌شون با همین bax شروع میشن.
همچنین bax همون جایگاه فعل امر مفرد رو داره و معنای «ببین» هم میده.
.
خلاصه اینکه در ترکی ریشه‌ی هر فعلی همزمان فعل امر مفرد هم هست. مثلا:
Dur بایست
Ged برو
Bax ببین
Vur بزن
iç بنوش
at بینداز
Gəz گشت بزن
De بگو
bil بدان، آگاه باش، بفهم
sev دوست داشته باش
Elə, et, yap, qıl انجام بده، بکن
.
همه این بالا
منشی گفت کارت‌خوان نداریم، ۶٠ تومان از عابربانک بگیرید بیایید.
فاصله‌ی عابر‌بانک تا مطب زیاد بود. گفتم چرا دستگاه پُز ندارید؟خانم منشی گفت خودت این را از آقای دکتر بپرس!گفتم لابد برای فرار از مالیات است دیگر...این جناب آقای دکتر مگر بورد تخصصش را از فرانسه نگرفته؟
ادامه مطلب
سوال های مالیاتی خود را از من بپرس !!
قصد تشکیل پرونده مالیاتی داری ؟ نمی دانی از کجا شروع کنی ؟
دعوتنامه اسناد و مدارک رسیدگی مالیاتی به شما ابلاغ شده ؟ نمی دانی در پاسخ باید چه مدارکی و چگونه ارائه دهی ؟
دعوتنامه اسناد و مدارک رسیدگی مالیاتی به شما ابلاغ شده ؟ نمی دانی در پاسخ  چه لایحه ای بنویسی ؟
برگ تشخیص مالیات مشاغل با مبلغ غیر واقعی به شما ابلاغ شده ؟ نمی دانی چگونه از خود دفاع کنی ؟
تراکنش های بانکی شما دیده شده و در حال رسیدگی است؟ ی
1 -    باریتعالی می‌فرماید:
و چون بندگان من از دوری ونزدیکی من پرسند بدانند که من به آنها نزدیک خواهم بود و هر که مرا خواند دعای او اجابت کنم. پس بایست دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند باشد تا به سعادت راه یابند. سوره بقره – آیه 186
همانا خدا ازتو به تو نزدیکتر است و هنگامی که او را می‌خوانی او شنواست و دعای تو را اجابت می‌کند به شرط اینکه از روی پاکی نیت باشد که پاک بودن نیت یکی از مهمترین عوامل اجابت دعا می‌باشد.
حالا چگونه متوجه می‌شوید که دعا
چرا زندگی رو سخت میکنی؟دلتنگ کسی شدی؟ ...زنگ بزنمیخوای کسی رو ببینی؟ ...دعوت کنمیخوای بقیه درکت کنن؟ ... توضیح بدهسوالی داری؟ ...بپرسچیزی میخوای؟ ...برو دنبالشاز جیزی خوشت میاد؟ ...حفظش کناز چیزی خوشت نمیاد؟ ...ترکش کنعاشق کسی هستی؟ ...بهش بگوما فقط یکبار زندگی میکنیم سخت نگیر، ساده باش :-)
 
سه سال پیش همچین شبی این رو نوشته بودم
کاملا شبش توی ذهنمه
درحالی که برای اولین به خودم جرات حذف دادم
هممون از غول بزرگ جنینی که فقط3 جلسه تشکیل شد و قرار بود هرچی توی 9ماه رخ میده رو خودمون بخونیم میترسیدیم
بافتی که هنوز درک نکردم که چرا اون حجم زیادش رو برای ترم یک گذاشته بودن در شرایطی که میتونستن بین 3ترم اول به طور عادلانه تقسیم بندیش کنن
اون شب رو یادم نمیره که بافت جعفر دستم بود رو هی ورق میزدم و میدیدم ای دل غافل اینا رو که یادم نیس!
جنین
اینو مینویسم شاید یروزی یجایی ،یکی از وبلاگم رد شد و این جمله روش تاثیر گذاشت
خوبیارو ببین ، خوبی ادمارو فراموش نکن 
اگه کسیو دیدی همیشه باهات خوبه و یهو یکاری ازش دیدی عجیب بود ، قبل از قضاوتش کنی علتشو جست و جو کن
همیشه از پدر و مادرت حالشونو بپرس ،حتی اگه ازشون متنفر باشی 

+مهربون ،اینقدر مهربونه که بزور میتونم گریه نکنم ، ک به زور میتونم سر دنیا فریاد نزنم که واقعا چرا ؟ چرا؟ چرا؟
++به اینده امیدوارم ، به اینده امیدوارم
گفتم یکی از همکارهام از همسرش جدا شده؟
بعد از سه سال دوره عقد و دوسال زندگی مشترک. یعنی در مجموع پنج سال، بدون فرزند.
همسن خودمه و راستش خیلی دوست دارم ازش چیزهایی بپرسم.
این اولین نفریه که با این سابقه ازدواج تو اطرافیانم هست و جدا شده.
البته اگر یه روزی بهم بگه بیا هرچی دوست داری ازم بپرس بازم فکر نکنم چیز زیادی بتونم بپرسم!
شاید بیشتر دوست داشتم وبلاگی میداشت و میخوندمش..
فکرمو مشغول کرده...
حالا امروز فهمیدم والدین یکی از همکلاسیهای پسرک هم
یک درس از زندگی برای امروز : 
این شنیدن حقیقت نیست که مرا می‌رنجاند، بلکه کوبیده شدن آن بر صورتم است که دردناک است... 
این دو تا وبسایت را نگاهی بیندازید . اولی به سوالاتی که ممکن است برای هرکسی در مواجهه با ژنتیک پیش بیاید خیلی روان و کامل و قابل فهم پاسخ داده‌ است. 
و دومی مباحث مطرح در زیست شناسی را به زبان بسیار ساده و در عین حال دقیق و درست توضیح داده است. حتماً نگاهی بیندازید :) 
( هر دو انگلیسی )
از ژنتیکدان بپرس
یادگیری ژنتیک
من شبیه کوهم  امّا از وسط تا خورده امتو تصوّر می کنی چوبِ خدا را خورده ام
 
 نه! خیال بد نکن، چوب خدا اینگونه نیستمن هرآنچه خورده ام از دست دنیا خورده ام
 
 ساده از من رد نشو ای سنگدل، قدری بایستمن همان « فرش ِ گران سنگم » ، فقط پا خورده ام
 
 قطره ام امّا هزاران رود ِ جاری در من استغرق در دلشوره ام انگار دریا خورده ام
 
 دائما در حال تغییرم ، بپرس از آینهبارها از دیدن تصویر خود جا خورده ام
بپرس دوستم داری؟!بگذار بگویم:من شما را به جا نمی آورم!!ولی..شما چقدر زیباییدبه فنجان قهوه ای دعوتتان کنم؟لبخند بزنبگو با کمال میلبیا دوباره برای اولین بار ببینمت!!در همان دیدار دلت را ببرمبگذاراولین دوستت دارم را دوباره بگویمباز هم عاشقت شوم!!تو یک لبخند که بزنیمن هر صبح آلزایمر میگیرمو تو یک عمراولین و آخرین عشقم خواهی بود!!
آموختن رفتارهای ساده مودبانه به کودکتان به او در ارتباط با دیگران کمک خواهد کرد.
کودکان معمولا به طور عامدانه بی‌ادب نیستند، در اغلب موارد مسئله این است که آنها اصول رفتار مودبانه را یاد نگرفته‌اند. این 25 مورد خلاصه آدابی است که کودک تا 9 سالگی باید یاد گرفته باشد:1- هنگامی چیزی را می‌خواهی بگو: "لطفا".2- هنگامی چیزی به تو می‌دهند، بگو: "متشکرم."3- هنگامی که بزرگترها با یکدیگر حرف می‌زنند، میان حرف آنها نپر، مگه اینکه مسئله‌ای فوری مطرح باشد.
سلااااااام :)
من این روزا حال روحی خیلی خوبی دارم، وقتی به خودم نگاه میکنم متوجه میشم این خواست من بوده ک خوب باشم، خوشحال باشم :) من خواستم خوب باشم و خوب شدم :)
شادی رو ما بوجود میاریم، این ماییم که انتخاب میکنیم حالمون چطور باشه، از وقتی انتخاب کردم خوب باشم، حملات عصبیم کمتر شدن و بیماریم کنترل شده، این خودش به نوعی معجزست :)
من تلاش میکنم برای خوب بودن، هر روز در تلاشم، هر روز به طور مداوم به خودم یادآوری میکنم تا خوب و قوی باقی بمونم :)
مرسی
من چارلی چاپلین هستم وقتی بچه بودی شبهای درازی بر بالینت قصه ها گفتم خواب که به چشمانم می امد . تعنه اش می زدم و می گفتم .اش ... برو  در رویای دختر خفته ام رویا می دیدم . دختری را می دیدم پری فرشته ای می دیدم که بر اسمان می رقصید و تماشاگرانی را می دیدم که می گفتند این دختر, دختر همان دلقک پیر است . بله امروز نوبت توست و تو در جامه ی حریر شاهزادگان می رقصی این رقصها با صدای کف زدن تماشاگران گاه ترا به اسمانها خواهد برد . برو انجا هم برو !اما گاهی نیز به
و فرمود یک یهودی که نامش سبحان بود خدمت رسول خدا  ص آمد و عرض کرد ای رسولخدا آمده ام تا در باره پروردگارت از تو سوال کنم اگر پاسخ سوال مرا دادی میپذیرم و گرنه بر میگردم فرمود از آنچه خواهی بپرس گفت پروردگار  در کجاست فرمود او در همه جاست و در جای محدودی نیست گفت خدا چگونه است فرمود چگونه  توانم پروردگار مرا چگونگی تو صیف کنم در صورتیکه چگونگی مخلوقست  و خدا مخلوقش تو صیف نشود زیرا وصف هر چیزی مختص خود اوست و دیگری که ان وصف را ندارد نتوان بدان
استادی داشتم 
که دیگر رغبت نوشتن نداشت ولی دوست داشت مباحثت کند. 
شاگردان سوال می کردند و جواب نمی داد یا دعوای آن داشت که این سوالات ساده چیست؟ مطلبی بگو و سوالی! 
آرام آرام ، دیگر کسی از او نپرسید و همه‌ی سوال کنندگان به طرفی دیگر می رفتند. و هیچکس از استاد سوالی نمی پرسید.
استاد را تنها دیدم ، گفت : بپرس. 
گفتم : هنوز به مطلب جدیدی نرسیدم تا بپرسم. 
گفت : بگو ، گفتم : والا ؟ چیزی ندارم. هم اکنون چیزی ندارم. 
گفت : اشکان فهمیدم! 
و از فردا قدر سوال
چند شب پیش خیلی ذهنم درگیر بود .از خدا کمک خواستم .همسر درست می گفت؟ اطرافیان درست می گفتن؟
با خدا حرف زدم ؛ خیلی؛ ازش یه نشونه خواستم . خواستم  بهم نشون بده چیکار کنم و چی درسته و چی غلط رو کی حساب کنم و نکنم
شب خواب دیدم
خواب دیدم داشتم یه چمدون می بستم برم یه کشور دیگه ، با هواپیما،  دیدن امام زمان عج . همراه با پسر کوچیکم. پدرم بود مرتب می گفت نمی خواد بری
حالا برای چی ... اصلا امام زمان عج نیست وجود نداره . گفتم چرا بابا جون هست از هر کی می خوای ب
 یهودی من میخواهم از تو سه مساله  سه مسالهویک مساله بپرسم  علی علیه السلام لبخندی زد. فرمود چرا نگفتی هفت مساله یهودی برای اینکه سه میاله خواهم پرسید ا،ر جواب گفتی دنبال انهارا  میپرسم واگر جواب مبدانم که در میان شما دانشمندی نسیت علی علبه السلام  از تو میپرسم بحق خداییکه پرستش میکنی اگر هرچه خواهی جوابت بگویم دبنت را میکنی و بدین من میگرایی یهودیجز برای این نیامده ام علی ع پس بپرس ^ یهودی بمن اولین قطره خونی که بر روی زمین بجنبش امد چه بود
پاییزی ام ...
از خیابونا بپرس...
ینی نماز خونه با این آهنگ رو سر من خراب نشه کفایت میکنه!
....
از یه طرف بچه ها ریختن رو سرم شدم مشاور پرونده این هفته دادگاه مجازی و به اندازه کافی از این اتفاق بیزارم...
همه دارن تطمیعم میکنن برم تو گروه اونا و من...حافظ میخونم!خخخخ
مسخره اس !نه؟من تو هیچ گروه خوانده و خواهان این دادگاه نیستم!
...
ینی لعنت به این برنامه ریزی کلاسی که هر دو ساعت بینش دو ساعت خالی داره...عقل از جون به آدمیزاد واجب تره!
....
این روزا خیلی تنها
✅ مهم ترین فردی که باید به دیدار نوروزی اش بروید کیست؟ 
نوروز فرصت خوبی است برای تازه شدن دیدارها. اما نوروز شما نوروز نخواهد شد مگر اینکه حتما به دیدار یک نفر بروید و متاسفانه بیشتر ما، فرصت نمی کنیم که این فرد را در طول ایام عید ملاقات کنیم. آنقدر درگیر دید و بازدیدهای همیشگی، برنامه های تلویزیونی و مسافرت هستیم که این فرد در لیست ما، نفر آخر قرار می گیرد و در انتها نیز مانند همیشه فراموش می شود. بهمین خاطر است که قیصر امین پور سروده است: 
د
با شرکتی وارد مرحله دوم مصاحبه شدم.
این مطلب، مطلب خوبی بود که خواندم.
دوست عزیز، معمولا جلسه دوم مصاحبه، گفت‌وگویی میان تو و یکی از تصمیم‌گیرندگان اصلی شرکت است. اگر هنوز با مدیر استخدام دیدار نکرده‌ای، به احتمال زیاد او کسی است که با تو مصاحبه خواهد کرد. مدیر استخدام کسی است که اگر شغل مورد نظر را بپذیری، رئیس آینده تو خواهد بود. اگر قبلا با مدیر استخدام ملاقات کرده‌ای، در مصاحبه دوم احتمالا با مدیر او دیدار خواهی کرد.مطمئنم که در مصاحبه
 
بازرگانی در بغداد زندگی میکرد روزی از خانه به قصد بازار بیرون آمد غریبه ای را دید که با حیرت و تعجب او را می نگرد.
به سوی خانه بازگشت و توشه ای اندک فراهم نمود و سوار بر اسب راهی سامراء شد.
شب در سامِراء منزلی گرفت و خواست که استراحت کُند که عزرائیل به سراغش آمد و گفت می خواهم جانت را بگیرم.
بازرگان گفت : ای فرشته مرگ می دانم که چاره ای جز تسلیم در مقابلت ندارم اما پیش از آنکه جانم را بگیری سوالی دارم که می خواهم به آن جواب دهی و آنگاه تسلیم تو هس
دعای زنده‌دلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین می‌شنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بی‌صدا حسن است
به کفر گفت که دست حسن دوایی نیست
درست گفت برادر! خود دوا حسن است
مبین ز نسل حسن هیچکس امام نشد
به حُسن بینی اگر هر امام را، حسن است
حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است
بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت
بیا که کنیه‌ی شیرخدا «اباحسن» است   محمد سهرابی
اى پیامبر، از بنى
اسرائیل درباره مردم آن شهرى که در ساحل دریا بود بپرس، که ماهیانش روز شنبه که  صید حرام بود آشکارا به ساحل مى آمدند و در
غیر آن روز که صید ماهى براى آنان مجاز بود
نمى آمدند. اعراف 163
#قرآن
پست مرتبط: تلفظ صحیح چهارمین روز هفته
تا به حال فکر کردید مهم ترین فردی که باید به دیدار نوروزی اش بروید کیست؟ 
نوروز فرصت خوبی است برای تازه شدن دیدارهاست  اما نوروز شما نوروز نخواهد شد مگر اینکه حتما به دیدار یک نفر بروید و متاسفانه بیشتر ما، فرصت نمی کنیم که این فرد را در طول ایام عید ملاقات کنیم. آنقدر درگیر دید و بازدیدهای همیشگی، برنامه های تلویزیونی و مسافرت هستیم که این فرد در لیست ما، نفر آخر قرار می گیرد و در انتها نیز مانند همیشه فراموش می شود. 
شاید به همین خاطر است که
اگه تا دوشنبه از این هفته ی شخمی زنده و سربلند بیرون اومدم میام مینویسم واستون
 برنامه چیه؟ 
فردا پرسش اون استاد مَرده که انگار دائم الپریوده و هی پاچه می گیره + کنفرانس که تا چند دقیقه پیش مشغول درست کردن پاورش بودم و خودشو هنوز حفظ نیستم
چهارشنبه:کوییز آناتومی سر و گردن
پنج شنبه:کلاس موسیقی که هیچی تمرین نکردم و کلی نت واسه حفظ کردن دارم
شنبه:پرسش اون استاده که جلسه قبل شاکی شدم گفتم من داوطلب بودم چرا ازم نپرسیدی اونم واسم شاخ و شونه کشید
 ١. برای مطالعه به خودت پاداش بده! 
تو هم می‌توانی از این روش استفاده کنی و به خودت پاداش بدهی. این جایزه می‌تواند یک خوراکی یا تماس با یک دوست صمیمی یا دیدن قسمتی از فیلم و کارتون مورد علاقه‌ات باشد.
اگر مطالعه با علاقه صورت بگیرد، بسیار سازنده و اثرگذار خواهد بود.می‌توانی امتحان کنی!
٢. برای کارهایت برنامه‌ی مشخص داشته باش
در صورتی که برای هر یک از کارهایت وقت مشخصی درنظر بگیری، موفق‌تر خواهی بود؛ زیرا بدن انسان به این برنامه‌ها عادت م
#یک_آیه_یک_نکته
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره بقره آیه 211
از نکات مهمی ک باید دقت کنیم، رابطه #آیات با #نعمت هاست
خدا با سوال توبیخی میگه از #بنی اسرائیل بپرس که چقدر ما به اونها آیه دادیم. چقدر نشانه آشکار  دادیم.
بعد از این سوال واکنشی که #بنی اسرائیل در مقابل آیات داشتن رو معرفی می‌کنه، اون هم #تبدیل #نعمت
ایات الهی میان تا به ما بفهمونن از تک تک نعمت های الهی از نعمت افرادی که دورو برمون داریم از نعمت #اعضای بدن
از نعمت فرصت هایی که برامون پیش
قصد تشکیل پرونده مالیاتی داری ؟ نمی دانی از کجا شروع کنی ؟
دعوتنامه اسناد و مدارک رسیدگی مالیاتی به شما ابلاغ شده ؟ نمی دانی در پاسخ باید چه مدارکی و چگونه ارائه دهی ؟
دعوتنامه اسناد و مدارک رسیدگی مالیاتی به شما ابلاغ شده ؟ نمی دانی در پاسخ  چه لایحه ای بنویسی ؟
برگ تشخیص مالیات مشاغل با مبلغ غیر واقعی به شماابلاغ شده ؟ نمی دانی چگونه از خود دفاع کنی ؟
تراکنش های بانکی شما دیده شده و در حال رسیدگی است؟ یا برگ تشخیص آن ابلاغ شده ؟ می خواهی مال
قصد تشکیل پرونده مالیاتی داری ؟ نمی دانی از کجا شروع کنی ؟
دعوتنامه اسناد و مدارک رسیدگی مالیاتی به شما ابلاغ شده ؟ نمی دانی در پاسخ باید چه مدارکی و چگونه ارائه دهی ؟
دعوتنامه اسناد و مدارک رسیدگی مالیاتی به شما ابلاغ شده ؟ نمی دانی در پاسخ  چه لایحه ای بنویسی ؟
برگ تشخیص مالیات مشاغل با مبلغ غیر واقعی به شماابلاغ شده ؟ نمی دانی چگونه از خود دفاع کنی ؟
تراکنش های بانکی شما دیده شده و در حال رسیدگی است؟ یا برگ تشخیص آن ابلاغ شده ؟ می خواهی مال
نافع بن ارزق بامام باقر ع عرضکردم بمن بفرماییدخدا  از چه زمانی بوده  فرمود مگر چه زمانی نبوده تا بتو گویم از چه زمانی بوده  منزه باد انکه همیشه  بوده و همیشه باشد  یکتا بی نیاز است همسر و فرزند  نگیرد 2 مردی از پشت نهر بلخ امد و خدمت حضرت رصا ع رسید و عرضکردمن از شما مساله ای میپرسم اکر  چنانچه میدانم جواب گویی بامامنتت معتقد شوم  امام فرمود هرچه خواهی  بپرس عرضکرد بمن بگو پروردگارت  از کی بوده و کجا بوده وچگونه بوده وتکیه اش بر چیست امام فرم
از اینجا بخوانید این حدیث


راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست


هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست


ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست


از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست


او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست


فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست


نگرفت د
به پلی‌لیست‌های جدید نیاز دارم برای گذروندن این دوره، به این‌که صبح از خواب بیدار شم و هلاکویی گوش بدم تا به جای ذهنم بتونم تو جهان واقعی زندگی کنم و بجنگم، که یادم نره واقع‌بین بودن رو، آروم ولی همیشه رفتن رو. واقعا وقتی یه چیزی رو نخوای اتفاق می‌افته؟ یا وقتی که تا سر حد مرگ می‌خوایش؟ نمی‌دونم. همین‌جا هلاکویی می‌گه :«فقط وقتی اتفاق می‌افته که براش تلاش کنی؛ اگه قراره هزار تا واسه‌ش بری، هر هزار تا رو بری، آروم، آهسته، پشت سر هم. نه ا
=این دیگه چیه؟
-مسواک؟
=این چیه؟
-صابون
=نداشتیم؟
-اگه داشتیم میخریدم؟
=یه هفته پیش یه بسته خریدم
-این مالِ صورته
=این برا چیه؟ (اشاره میزنم به یه چی که شبیه کاکائوئه)
-برو اونور بذار خریدمو بکنم
=مسواکت چی شد؟
-برا تو خریدم
=دارم که
-اونی که شما داری شده فرچه‌ی توالــ...... استغفرالله. برو اونور؟
=جواب میده هنوزا. دیگه لازم نیست بالا پایین کنی همین که میره تو دهن همه جا رو پوشش میده. (میخندم. نمیخنده)
-برو اونور
=کرانچی میخوری یا چیپس؟
-نگفتم برو اونور
آنزیم ها هم
جایگاهِ فعال دارند
یعنی با چیزی جز آن اصلِ کاری
جفت نمیشوند
جز آن را
نمیخواهند ...
حالا
تو هی از من بپرس :
چرا من؟!^_^
#مریم_قهرمانلو
{کاربر یک عدد دانشجوی مهندسی صنایع که داره رو پروژه ی کارشناسی که مربوط به داروسازی!! و مدل سازی ویروس و ... هست کار میکند}
پ.ن1:
نوشته بود وقتی با من حرف میزنی دهنتو ببند!
پ.ن2:
گر عدالتی برای
مردم وجود ندارد ،
اجازه نده آرامشی هم برای دولت وجود داشته باشه...
امیلیانو_زاپاتا
پ.ن3:
اینکه فکر میکنیم همه چی کار آمر
ای تف تو روی‌ت بشر که بعد این‌همه سال فخر و کبر و کثافت‌بازی‌های علمی هنوز نتوانستی بفهمی چه مرگ‌ت است. بعد این‌همه کندوکاو در ذهن و قلب و جان و روحت نتوانستی بفهمی دقیقا کجای کار می‌لنگد که این‌طور تمام روز یک گوشه افتاده‌ای و ذهنت قفل کرده رو هلاجی آدم‌های دیگر. سال‌ها نتوانستی با آدم‌ها حرف‌ت را بزنی، گله کنی، فریاد بزنی، پشیمان شوی، گریه کنی، امروز می‌بینی با خودت هم نمی‌توانی درست و حسابی حرف بزنی. شاید هم زیادی یقه‌‌‌ء این ب
عمود ۶۰۰ جایی برای استراحت پیدا نمی کردیم. از زانو تا نوک انگشتهای پاهام درد می کرد. انگشتهام  تاول زده بود.فقط یه جا برای استراحت بودیم.موکب ها همه پر شده بود.یه آقای اومد سمت ما 
گفت :مکان ؟
حسین اقا سرشو تکون داد
با دست اشاره کرد دنبال ایشون حرکت کنیم
به مریم گفتم بپرس موکب داره. مریم پرسید و آقای عراقی سرشو تکون داد 
داخل یه کوچه تاریک رسیدیم 
همه پشت سرش راه می رفتیم 
دزد گیر ماشینشو زد 
۵ نفری یه قدم به عقب برگشتیم 
من گفتم نمیام. مریم تشک
چه خبر
 
ملت ساده سوآلش شده از من: چه خبر
باکس کامنت تلگرام، تمامن «چه خبر»
شیخ برخیر ز پستو و بیا فاش بگو
بعد زیرآبی و هی حاشیه رفتن چه خبر
جمعه هم رفت و شده شنبه، تو در خواب هنوز
چه خبر از تب و از سرفه‌ی میهن؟ چه خبر؟
آن همه ماسک و ژل و دستکشی که آمد
از امارات و کویت و بن و برلن چه خبر؟
گفته بودی: همه پاکند در اطراف تو، لیک
اخوی را بگو از پاکی دامن چه خبر
یک جوالدوز فرو کن به خود آنگاه بپرس
که عزیزان من از سوزش سوزن چه خبر
ملت گشنه‌ی تو پول ندارد ب
هوار سوت گوش هایت از احتمال ورود سامانه بارشی به چشم خبر می‌دهند ، وقتی صدای سوت مخابره میشود ، اصوات ماورا رنج صوتی را میشنویم یا عصب های بدکاره شورش کرده اند ؟ 
صدای ترک خوردن آسمان به گوشم میپیچد ، از اشک های نفرین شده آنهایی که به حقشان نرسیده اند فرار کنم .
غافلگیر میشوم با سرمای هر قطره ، شروع به تصرف خشکی های صورتم میکنند ؛ خجالت میکشم چرا که خجالت میکشم از دیدنت آسمان ، ملالت بار نیست خیس بشوم خیس هم بشوم بازهم زنده ام .
آسمان ، از او بپ
هوار سوت گوش هایت از احتمال ورود سامانه بارشی به چشم خبر می‌دهند ، وقتی صدای سوت مخابره میشود ، اصوات ماورا رنج صوتی را میشنویم یا عصب های بدکاره شورش کرده اند ؟ 
صدای ترک خوردن آسمان به گوشم میپیچد ، از اشک های نفرین شده آنهایی که به حقشان نرسیده اند فرار کنم .
غافلگیر میشوم با سرمای هر قطره ، شروع به تصرف خشکی های صورتم میکنند ؛ خجالت میکشم چرا که خجالت میکشم از دیدنت آسمان ، ملالت بار نیست خیس بشوم خیس هم بشوم بازهم زنده ام .
آسمان ، از او بپ
نزدیک یک ماه پیش بود سرکار بودم داشتم میرفتم یه سری به کارگرهای افغانی بزنم که گوشیم زنگ خورد از دفتر کارم بود ریس پشت خط بود بعد احوال پرسی و چرت پرت گفتنها ریس گفت آقای محترم از اداره مالیات زنگم زدندگفتند به آقای ..... بفرمائیند بیاند مالیات خودشون را پرداخت کنند .
این شماره تلفن اداره مالیات زنگ بزن بپرس جریان چیه خلاصه زنگ زدم و بعد معرفی کردم خودم را به طرف اونم با کمال خونسردی گفت دوست عزیز شما در سال ۱۳۹۲ یک خرید داشتیند
به مبلغ 3200.000.000.00
حاجی قشنگم 
دلم عجیب برات تنگ شده.من آخرین بار تو بهشت زهرا روبروی یادبود شما واینستادم
چرا؟
چون حاجی من باید باشی نه برای بقیه.چون یهویی میام دوست ندارم واسه کسی دلبری کنی جز من.
حاجی.حاج آقا.اجازه هست درد و دل کنم باهات؟میشه اون چشمای قشنگتو اینقدر نندازی تو چشمام که گناهامو یکی یکی بگم؟که ازت خجالت نکشم حاجی؟
من شرمنده ی خدای مهربونمم.من بنده ی خوبی نبودم براش.حاجی بهش بگو حالا که کنارشی بهش بگو تو میلیاردها بنده داری که عاشقتن تو بزرگی و
یه خانمی اومد خونمون منو دید که مثلا اگه پسندید دفعه دیگه پسرشو بیاره. اومد و حالا ظاهرا پسندیده که قرار گذاشتن پنجشنبه بیان. نمیدونم که باید باهاش صحبت کنم یا نه. خب راستش اولین باره که قراره پسره بیاد و منم بی تجربه. ولی خب یه سری سوال آماده کردم و به این امیدم که نیاد از من به قصد کشت سوال بپرسه.
اونوقت میدونین مامانم برگشته چی بهم میگه؟؟
میگه انصافا اگه قرار شد برین حرف بزنین یه سوالایی بپرس معلوم باشه بزرگ شدی!!
یکم نگام کرد و ادامه داد: نری
از غبار بپرس/جان فانته
یک کتاب صمیمی از گشتن ها وبی پولی ها و پول دراوردن ها و پول به باد دادن های یک نویسنده در غربتی خود خواسته. از تقلا برای یافتن ایده ای که بتواند بفروشد ... از سعی برای یافتن تجربه ی زیسته ای که بیارزد! چه نثر شیوایی داشت و چه زبان گرمی . و خط داستانی اوج ها فرود ها به خوبی کنترل میشد تا حدی که میتونم بگم 90 درصد احساسی رو که شخصیت اول تجربه میکرد با خوندن کتاب حس میکردی! وقتی نویسنده می خواست تو رو به خنده و ذوق و شعف وا می داشت
#یک_آیه_یک_نکته
بسم الله الرحمن الرحیم
البقره
سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَمْ آتَیْنَاهُم مِّنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ(211)
از نکات مهمی ک باید دقت کنیم، رابطه #آیات با #نعمت هاست
خدا با سوال توبیخی میگه از #بنی اسرائیل بپرس که چقدر ما به اونها آیه دادیم. چقدر نشانه آشکار  دادیم.
بعد از این سوال واکنشی که #بنی اسرائیل در مقابل آیات داشتن رو معرفی می‌کنه، او
اعجازِ قرص کامل درخشان ماه همیشه برایم تسلی خاطر بوده است. اینکه اگر خورشید رفته است، ماه را فرستاده است تا تو در تنهاییِ بی نور نمانی. اما خیلی وقت‌ها آنقدر با حسرت به غروب خورشید خیره میشویم که یادمان میرود که ماهی بالای سرماست که خورشید به مهر نورش را به صورتش پاشیده است.
من آرامش را در کمی دورتر ایستادن و از کمی دورتر نظاره کردن میبینم. وقتی دورتر می‌ایستم میبینم هیچ چیزی آنقدر ارزشش را نداشته که یادم برود زندگی کنم. آرامش خودِ خودِ بی و
جان درون:تقصیر خودت بود.
شرلوک درون:تقصیر من؟؟؟
جان درون:آره.خودت.
شرلوک درون:می دونی چیه،مشکل من اینه که زیادی خوش خیالم.
جان درون:فکر کنم این رو درست گفتی.
شرلوک درون:تو بگو اشتباه من کجاست؟
جان درون:خودت خیلی خوب می دونی.
شرلوک درون:جان،محض رضای خدا بس کن.
جان درون:شرلووووووووووک.
شرلوک درون:باشه جان.بذار به این موضوع فکر کنم.
جان درون:فایده ای هم داره؟؟؟
شرلوک درون:چی؟
جان درون:این که به این موضوع فکر کنی.
شرلوک درون:جان.یک سوال ازت بپرسم؟؟
ج
{از عاشورا تا ظهور - شماره 39}
 
وقتی قرآن، روضه خوانی می کند...
 
سعد بن عبدالله میگوید: با احمد بن إسحاق خدمت امام عسکری علیه السلام رسیدیم. سؤالاتی داشتم، امام فرمودند: از نورِ چشمم بپرس [و به حضرت مهدی اشاره نمودند]. پس از چند سؤال، پرسیدم: مُراد از تأویلِ «کهیعص» - که در قرآن آمده - چیست؟
حضرت مهدی علیه السلام فرمودند:
«کاف» اسمِ کربلا و
«هاء» اشاره به هلاکت،
«یاء» یزید است که بر حسین ظلم نمود،
«عین» عطش حسین و یاران عزیز اوست و
«صاد» اشاره به
من و سولی (پسر جنی) معمولا صبح ها با هم بیدار میشیم و آماده میشیم و معمولا هم سر ایستگاه سرویس مدرسه ش یه دور واسه هم دست تکون میدیم.
دیروز صبح (دوشنبه صبح) من که بیدار شدم هیچ خبری ازش نبود! فهمیدم خواب مونده ولی خب کاری نمی تونستم انجام بدم. امروز مامانش میگه دیروز سولی خواب مونده بود و ... منم گفتم آره من متوجه شدم ولی خب نمیدونستم کاری باید بکنم یا نه!  (تو ذهنم این بود که مامانش بگه از این به بعد اگر خواب موند مثلا برو صداش کن)
بعد مامانش میگه به
نه که خیال کنی آدم جا زدن باشم! نه.من فقط ترسیده ام، نگرانم!دلم گرفته و حس میکنم جای من کاکتوس کوچکی ست کنج خانه، خارج از دید همه... کاکتوسی که خودش می ترسد رنج خارهایش کسی را برنجاند..همیشه اینطور نیست! خیلی وقت ها دست می اندازم زیر بازوی خودم. خودم را بلند میکنم از زمین. گرد غم را از لباسم میتکانم، به چشم هایم لبخند میزنم...میفرستمش پی دیوانگی، پی دلدادگی، پی عاشقیپارچه متر میکنم تا لباسی برای آمدنت بدوزمصندل میخرم برای راه رفتن کنارتکتاب دست
حضرت صادق ع زمانی ابوذر خدمت رسولخدا ص امد وجبرییل بصودت دحیه کلبی در خدمتش بود و بان حضرت خلوت کرده بود چون ابوذربود اندو را دید باز گشت و یخن انها رانبرید  پس جبرییل گفت ای محمد این ابوذر بود که بر ما گذشت و بما سلام نکرد و اگر بما سلام کرده بود پاسخ ان را مبدادیم ای محمد ابن اباذر دعایی دارد که میحواند ونزد  اهل اسمان معروف است پس انگاه که من باسمان رفتم تو اندعا را از او بپرس همینکه جبرییل بالا رفت  ابوذر خدمت پیغمبر ص شرفیاب شد رسولخدا ص ب
طرف از پشت تلفن می‌گه: "ازش بپرس ببین استرسِ چی رو داره؟"
سوال رو بلند ازش پرسیدم؛ روش رو برگردوند و گفت: "بگو هیچی."
تلفن رو که قطع کردم فقط دلم می‌خواست بغلش کنم و بگم نگران هیچی نباش، اگه بخوای برات قسم می‌خورم که حالش خوب میشه؛به فکر خودت هم باش. به منی فکر کن که از طرفی تو رو با این حال می‌بینم، و از طرفی اونو روی تخت بیمارستان.
ولی هیچ‌کدوم از این کارا و حرفا رو نکردم و نزدم.
فقط سعی کردم با مسخره‌بازی و حرفای بی‌ربط ذهنش رو یکم از مسائل پ
طرف از پشت تلفن می‌گه: "ازش بپرس ببین استرسِ چی رو داره؟"
سوال رو بلند ازش پرسیدم؛ روش رو برگردوند و گفت: "بگو هیچی."
تلفن رو که قطع کردم فقط دلم می‌خواست بغلش کنم و بگم نگران هیچی نباش، اگه بخوای برات قسم می‌خورم که حالش خوب میشه؛به فکر خودت هم باش. به منی فکر کن که از طرفی تو رو با این حال می‌بینم، و از طرفی اونو روی تخت بیمارستان.
ولی هیچ‌کدوم از این کارا و حرفا رو نکردم و نزدم.
فقط سعی کردم با مسخره‌بازی و حرفای بی‌ربط ذهنش رو یکم از مسائل پ
«به پدرم گفتم: می خواهم زن بگیرمیک، نگاهی به من کرد و گفت:چقدر درآمد داری که می خواهی زن بگیری»؟
«گفتم: سر جمع هشتصد نهصد تومنی میشهپدرم زد زیر خنده و گفت: پاشو برو بچه گفتم:چرا؟ گفت: با هشتصد نهصدهزار تومنمیشه زندگی کرد»؟«می خواهی دختر مردم رو بدبخت کنی؟
بهش گفتم: میشه یه سوال ازت بپرسمگفت: بپرسگفتم: اگر یک پولدار بیاد  بهت بگهکه برا پسرت زن بگیر، بعد بهت امضاو تضمین بده که ماهانه خرج زندگی بچه ات رومیدم، قبول می کنی»؟
«بابام بلافاصله گفت: خب
سلام وقت بخیر دوستان
من دختری هستم ما بین ۲۲ تا ۲۶ که چند وقت پیش درگیر یه رابطه بودم و علاقه هم داشتیم اما بخاطر یه مسائلی پدرم رضایت نداد و خواستگار رو رد کرد. اون موقع که من تو فکر این آقا بودم همسایه ما از مامانم منو برای آشناشون سراغ گرفت که بعد از آشنایی بیان خواستگاری و من گفتم نمیخواد .
مادرم میگفت موقعیت خوبی داره، خانواده خوبین و دنبال دختر خوب میگردن و این حرف ها. مادرم به حرف من گفتن نه یکی دیگه دخترم رو میخواد بذار بیان ببینیم چی می
سلام 
امروز بعداز مدتها که کلهم به فارسی تکلم می کنم ، فردی را دیدم که می گفت : 
« ترکی هم رد نمیشه! تا ازش بپرسیم » 
گفتم : من هیچوقت به ترکی تکلم نکردم و گوشهایم نیز عادت ندارد ولی بپرس ، تمام و کمال تا آنجایی که بدانم شرح می کنم. 
پرسید : اعداد را یادم رفته کمک می کنی؟ 
گفتم : در اینترنت همه نوشته شده.
گفت : به طرزی می نویسند که نمی توانم بخوانم ! 
گفتم : درسته ، حالا چه چیزی را می خواهی ؟ 
گفت : بشماریم ، و شمردیم و شمردیم. عجیب روحم تازه شد و یادم اف
سلام 
امروز بعداز مدتها که کلهم به فارسی تکلم می کنم ، فردی را دیدم که می گفت : 
« ترکی هم رد نمیشه! تا ازش بپرسیم » 
گفتم : من هیچوقت به ترکی تکلم نکردم و گوشهایم نیز عادت ندارد ولی بپرس ، تمام و کمال تا آنجایی که بدانم شرح می کنم. 
پرسید : اعداد را یادم رفته کمک می کنی؟ 
گفتم : در اینترنت همه نوشته شده.
گفت : به طرزی می نویسند که نمی توانم بخوانم ! 
گفتم : درسته ، حالا چه چیزی را می خواهی ؟ 
گفت : بشماریم ، و شمردیم و شمردیم. عجیب روحم تازه شد و یادم اف
نافع بن ارزق بامام باقر  ع عرضکرد بمن بفرمایید خدا از چه زمانی نبوده تا بتو گویم از چه زمانی  بوده  منزه باد انکه همیشه بوده نه کمی نه کمی و همیشه باشد یکتا و بی نیازاست همسر و فرزند نگیرد  2 مردی از پشت بلخ امد خدمت حضرت رضا ع رسید و عرضکرد من از شما مساله ای میپرسم. میدانم جواب گویی بامامت معتقد شوم امام فرمود هر چه خواهی بپرس  عرض کرد بمن بگو. پروردگارت از  کی بوده وکجا بوده و چگونه بوده وتکهیه اش بر چیست امام فرمودخدای تبارک وتعالی  مکانرا
میدونی مرد؟از یه جایی به بعد دوره ی اینجور عشقا میگذره؛فلان ریمل و فلان خط چشم و کدوم لباسم با کدوم شالم سِته و وقتی نشستم رو به روش دستمو چجور بذارم زیر چونم و با کدوم زاویه بخندم که بیشتر دلش بلرزه ! قشنگ بودن خوبه ها؛ولی تهِ تهش اونی میمونه که داغون و خسته و لهتم دیده.اونی که تو عرق ریزون تابستون با آرایش ریخته و موهای فر خورده و صورت خیسو کلافه باهاش دوئیدی،باهاش خندیدی،باهاش غر زدی به هرچی گرما و آفتاب کوفتیه و تو برف ریزون زمستون با ص
این انصاف نیست.
دیروز شیراز بودم. کلۀ صبح با پری رفتیم باغ عفیف آباد. شیرکاکائو دااااغ آورده بود ^_^ چون یه بار بهش گفته بودم من عاشق شیرکاکائو هستم. نشستیم رو صندلیهای جلوی باغ و شیرکاکائو رو با بیسکوئیتهایی که من از هواپیما آورده بودم خوردیم تا 8 و نیم باغ باز بشه و بلیط بخریم بریم داخل. باغ عفیف آباد در اختیار ارتشه. یه موزه هم داخلش هست مربوط به ارتش. از بلیط فروش سراغ سرویس بهداشتی که گرفتم، گفت از دژبان بپرس. دژبان یک سرباز فوق العاده خوش بر
دخترکی معصوم و خردسال بنام آیلین ، پس از اعزام پدرش به عسلویه همراه مادرش آخرین روزهای شهریور در هفت سالگیش را سپری میکرد ، در باور مادرش روزگارشان شیرین تر از عسل بود ، هرچه را که فرض محال میشمرد و در رویای خویش میطلبید بدست آورده بود ، با بهترین پسر دانشگاه ازدواج و از مشکلات شدید مالی به آسایشی نسبی رسیده بود ، سپس در هفت سال پیش حدود اواسط مهرماه فرزندش را بدنیا آورده بود و نامش را نهاده بود آیلین. . و علارقم هفت ماهه بودن اما تن درست و سلا
فرآیند درس خواندن شامل چند بخش اصلی است و مطالعه به تنهایی نمی تواند به یادگیری کامل و به خاطر آوردن مطالب منجر شود.  
1 - به پیش نیاز منابعی که می خوانی توجه کناگر مطالب پیش زمینه اصلی را یاد نگرفته باشی حتی اگر مطالب جدید را حفظ کنی باز هم احتمال فراموشی مطلب وجود دارد؛ مثلا در درس عربی تا صرف فعل را یاد نگرفته باشی، نمی توانی فعل ماضی و مضارع بسازی .پس قبل از یادگیری درس حتما سعی کن ضعف خود را در مطالب قبلی مرتبط از بین ببری.
2 - قبل از ورود به ک
 
اگه متوجه شدی که یه نفر ،دیگه از خیلی نظرها مثل قبل نیست چی کار میکنی؟
واقعا اون یه نفر را دوست داری و واقعا خیرخواهش هستی ؟پس هیچ وقت تو یه جایی که بقیه آدم ها هم حضور دارند با صدای بلند و رسا بهش نگو: چرا تو دیگه اون آدم سابق* نیستی! و...یه وقت که تنهاس ازش بپرس "حال دلت چطوره "و ازش بخواه اگه کمکی ازت برمیاد بهت بگه یا هر وقت خواست و نیاز به هم صحبت داشت باهات در میون بذاره.همین.
سوال پیچش نکن واسه راضی شدن حس فضولیت! بعد هم خداحافظ...این نشون دهن
"در زندگی نیازی به جست و جوی معنا نیست
زندگی نه بی‌معناست نه با معنا
معنا یک چیز ذهنی است
زندگی یک طعم است
آیا تا به حال فکر کرده‌ای طعم چه معنایی دارد؟
به هنگام خوردن اسپاگتی، آیا میپرسی که طعم آن چه معنایی دارد؟ 
به هنگام نگاه کردن به غروب آفتاب، با رنگ‌های بسیار زیادش که در تمام افق پخش شده است، آیا پرسیده ای که غروب آفتاب چه معنایی دارد؟
سوال اشتباه بپرس تا به جواب اشتباه برسی."
اوشو
از یه قسمت از شخصیتم به شدت متنفرم... اینکه وقتی با آدمای
آموزش گام به گام فیبروز ابرو
در این پکیج آموزش مجازی فیبروز باعث می‌شود هنرجویان آموزش صفر تا صد فیبروز ابرو را ببینند و بتوانند با یک آموزش ارزان بیشترین بازدهی را داشته باشند.
 
آموزش گام به گام فیبروز ابرو
آموزش رایگان فیبروز ابرو
البته یک دمو یا پیش نمایش هم برای این پکیج آموزش مجازی هاشور میکرو ابرو آماده شده است که کاملاً رایگان است. آموزش رایگان فیبروز و هاشور و میکرو را در مجموعه از من بپرس پیج الناز بیوتی elnazbeauty.ir خواهید دید. الب
امروز بابا ساعت ۷:۳۰ بیدارم کرد.
میگم برای چی الان بیدارم میکنید کلاسام ساعت ۹شروع میشه منکه گفتم.
میگه پاشو ساعت ۸ شبکه آموزش کلاس داره -_- 
میگم شبکه آموزش کلاسش به درد خودش میخوره بابا ول کنید...بعدم دوباره خوابیدم.
می دونید بعدش چی شد....بله حدستون درسته یه بلایی سرم اومد طبق معمول:/// یه لیوان آب یخ خالی شد رو صورتم :/// 
یعنی جیغ زدما: گفتم بابااااااا واسه چیییییییی؟ سارا نیستم تلافی نکنم...
گفت بیخود میکنی قزی خانم :))) اول بپرس چرا بعد زبونت درا
میدونی مرد؟از یه جایی به بعد دوره ی اینجور عشقا میگذره؛فلان ریمل و فلان خط چشم و کدوم لباسم با کدوم شالم سِته و وقتی نشستم رو به روش دستمو چجور بذارم زیر چونم و با کدوم زاویه بخندم که بیشتر دلش بلرزه ! قشنگ بودن خوبه ها؛ولی تهِ تهش اونی میمونه که داغون و خسته و لهتم دیده.اونی که تو عرق ریزون تابستون با آرایش ریخته و موهای فر خورده و صورت خیسو کلافه باهاش دوئیدی،باهاش خندیدی،باهاش غر زدی به هرچی گرما و آفتاب کوفتیه و تو برف ریزون زمستون با ص
۱۲توصیه
 
- در این کشور هیچ کاری به اهمیت بنیاد شهید نیست. با فرزندان شهید مانند پدر برخورد کنید.
2- شما همانند پدر مسئولیت عاطفی دارید. حامی آنها باشید که احساس کنند پدرشان کنار آنهاست. عاطفه کار را آسان تر می کند.
3- خداوند توفیقی داده است به شما و به نظرم مدافع حرم آسان تر از این کار شماست. شما آبرو می دهدی ولی در جهاد آبرو به دست می آورید با عشق بپذیرید، عزت بدهید حتی به ظاهر ذلیل شوید ولی نزد خدا عزیز شوید. 
4- هر صبح با دو رکعت نماز خواندن در
الماس به تاج میاد نه به سم خر!
 
حالا یه عکس بدون فیلتر اسنپ چت هم داشته باشید اگه گم شدید بتونیم پیداتون کنیم.
-پشت سرم حرف زیاده +بیخیال مردم از ارزوهاشون زیاد حرف میزنن :)
 
از اونا نباشید کواتساب ی عشق دارن تلگرام یعشق دارن اینستا ی عشق دارن.(:
 
تقصیر خودمونه که نمیدونیم اگه همیشه خوب باشیم تکراری میشیم ...!
 
وقتیم داری یکیو اذیت میکنی
از خودت بپرس مگه بت بدی کرده ؟!
 
یه عروسی لاکچری و خاطره انگیز 
باغ عروسی تشریفات عروسی تشریفات مجالس  خدم
ای دوستدرازنای شب اندوهان رااز من بپرسکه در کوچه ی عاشقان تا سحرگاهرقصیده امو طول راه جدایی رااز شیون عبث گام های منبر سنگفرش حوصله ی راهکه همپای بادهادر شهر و کوه و دشتبه دنبال بوی توگردیده امو ساعت خود رابا کهنه ساعت متروک برج شهرمیزان نموده ام
ای نازنیناندوه اگر که پنجه به قلبت زدتاری ز موی سپیدمدر عود سوز بیفکنتا عشق را بر آستانه درگاه بنگری
پی نوشت : به راستی چگونه میتوان نصرت رحمانی را شناخت ؟ با شعرهایش به چه ابعادی از وجودیت نصرت می
{علائم ظهور - شماره 40}
 
تمام حق در برابر تمام باطل
 
چند ساعتی از ندای آسمانی نگذشته که صدای شیطان ملعون بلند شده و منجر به دو دستگی جدّی بین مردم میشود تا جایی‌که اهل حق، مقابل اهل کفر قرار خواهند گرفت؛ عکس العمل واقعی اهل ایمان و کفر! صدایی از میان آسمان که مردم زمین میشنوند.
در روایت معتبری امام صادق(ع) فرموده اند: «در آن روز، کسانی که در دلهایشان بیماری است، به شک می افتند و غرض به خدا قسم، دشمنی با ماست... خداوند اهل ایمان را بر قول ثابت بر ح
دروود
امروز تا 10 خوابیدم. بعدش کمک مامانم کلی سبزی پاک کردم و خونه رو تمیز کردم. ولی کلی خسته شدم. توانم کم شده واقعا. خوابیدم تا 6 دوباره.
بعدشم رفتم فیلم خریدم و us رو با خواهری دیدم. اون چیزی نبود که فکر میکردم. 20 تا فیلم خریدم. این هفته در پیش به دردم میخوره! 
+ فردا نوبت سوم شیمی درمانیه. با اون هیدروکسی اوره های لعنتی. معده درد هایی که توراهن احتمالا... سه یا چهارشنبه هم نوبت اول پرتو درمانیه! 
هفته ای بس زیبا در پیش دارم. پر از درد و استرس و البت
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی‌گیرد؟
 

پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمی‌گیرد؟غروب غربت ما از چه رو پایان نمی‌گیرد؟
پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابرکه من از تشنگی پرپر زدم، باران نمی‌گیرد؟
علی‌اکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زدعلی‌اصغر سرانگشت مرا دندان نمی‌گیرد
به بازی باز هم خود را به مردن زد عموجانمولی با بوسه‌هایم چون همیشه جان نمی‌گیرد
نگاه عمه طعم اشک دارد، امشب تلخی‌ستدل دریایی او بی‌دلیل این‌سان نمی‌گیرد
نمی‌دا
 
[caption id="attachment_679" align="aligncenter" width="1000"] نمایندگی کولر گازی در گوهردشت کرج[/caption]
شارژ گاز کولر گازی در گوهردشت کرج
اگر شما کولرگازی خودتون رو تازه خریدین ، نیاز به شارژ گاز داره
اگر کولر گازی شما خنک نمیکنه یا کم خنک میکنه یکی از گزینه ها کم بودن شارژ گاز کولر گازی هست .
اگر میزان شارژ کولر گازی کم شده باشه خنکای مطلوب رو دیگه براتون تولید نمیکنه.
اگر کولر گازی نشتی داشته باشه، نیاز به شارژ گاز داره البته قبلش باید نشتی اون برطرف بشه
برای شارژ کول
من:امروز من رو باید توی تاریخ نوشت! :|
من درون:چرا؟
من:چراش مهمه؟
من درون:خب آره.معمولا چیزهای مهم رو توی تاریخ می نویسن.
من:اگه فقط برای خود آدم مهم باشن و نه برای بقیه چی؟
من درون:خب معلومه!توی تاریخ نمی نویسنش.
من:خب پس حتما توی تاریخ نوشته نمی شه!باید به همون دفتر خاطرات اکتفا کنم.
من درون:اوهوم!
من:یه سوال.
من درون:بپرس.
من:تا حالا توی موقعیتی گیر افتادی که همه چیز و همه ی شواهد علیه تو باشن ولی چیزی که تو می گی درست باشه و نتونی هم حرفت رو ثابت
پرستار کودک
یک نکته ای که بسیار بسیار مهم و ضروری است این است که پرستار کودک باید از ادبیات خوبی برخوردار باشد.
یعنی شیوه ی صحبت کردن او خیلی مهم است.
پرستار کودک باید به کودک بیاموزد که هر وقت هر کاری  یا چیزی از کسی میخواهی  بگو “لطفا………..”.
پرستار کودک باید به کودک آموزش دهد که هر  وقت چیزی از کسی گرفتی یا کسی چیزی بهت داد از او تشکر کن و بگو ” ممنون…….”.
پرستار کودک باید به کودک آموزش دهد که در بین سخن گفت بزرگتر ها وارد نشو .اگه حرف خیلی
 
شاید قرار است حر تو باشم...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت / آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت
 
این هفته هفت روزِ به ظاهر گذشتنی / بر من ولی عزیز دلم قرن‌ها گذشت
 
در خارزارِ حوصله هایت دویده ام / حالا ببین چه بر سَرِ این دست و پا گذشت
 
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد / جانم به لب رسید ولی، جمعه تا گذشت
 
گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم / اما نسیم آمد و سَر در هوا گذشت
 
خورشید هم هوای مرا تازه تر ن
من مشغول تماشای سریال ، دخترم بدو بدو اومد و پرسید .دخترم : مامان تو زنی یا مردی ؟من : زنم دیگه پس چی ام ؟دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟من : نه مامانی بابا مرد .دخترم : راست میگی مامان ؟من : اره چطور مگه ؟
 
دخترم : هیچی مامان ! دیگه کی زنه ؟من : خاله بتی ، خاله مریم ، خاله آرزو ، مامان بزرگدخترم : دایی سعید هم زنه ؟من : نه اون مرده !دخترم : از کجا فهمیدی زنی ؟من : فهمیدم دیگه مامان، از قیافه ام .دخترم : یعنی از چی ؟ از قیافه ات
 
من : از اینکه خوشگلم ،دخترم : یعن
باز هم همنوازی سازهای ایرانی تو گوشمه... باز هم همون حسها. اما این بار روح من تب کرده. 
هر چی که کاسه ی تثبیت شده ام رو به خودم نشون میدم که "ببین! ببین تو ساختی و دوباره ساختی! چرا خراب نشسته ای؟ " جواب ندارم... 
مدتهاست درگیر یه بیماری غیر سختم! اما گوش پزشکان فقط شنوای کلمات کلیدی هست که از دهان من خارج میشن! حوصله نمیکنن قصه رو گوش کنن. حالا یه به خاطر ضیق وقته، یا غرور حرفه... . این گوش ندادن ها، تماما هم به ضرر من نبوده! به خودم یادآوری میکنم که "بذ
چه جمعه بوریگ و کشنده ایه. تازه هنوز ساعت 6 ام نشده. امروز زود بیدار شدم. دیشب بد خابیدم. امروزم بد زندگی کردم. هیچ کاری نکردم از صب. درحالی که خروارها کار دارم. ولی توانایی انجام دادن و توانایی متمرکز شدن روشونو ندارم.
دیشب و پریشب نصفه نیمه و به هم ریخته و ساعتی یک مسیج با سوپروایزر جدیدم در مورد این متن هایی که نوشتنشون شده مثل تالیف لغت نامه دهخدا، تبادل نظر کردیم. قبلن تر یه بار بهش گفتم یه چی بپرسم؟ گفت بپرس جانم. دیروز بهش گفتم یه چیزی میخا
1
بالاخره یکی هم درباره پروژه ریاضی با من حرف زد! این عالیه؟ نه اصلا! فکرشم از ذهنم انداخته بودم بیرون. یه دفعه محمدحسین اومد یه امیدی رو زنده کرد که باید خودم پیگیرش می‌شدم. شدم؟ نه! به جاش خودم رو مشغول به تلفنی صحبت کردن نشون دادم تا بی‌خیالم بشه:)
بهش گفتم برو از ماهان بپرس تا بهت دخترای زیستی رو معرفی کنه. گفت "کسی که اون پیشنهاد بده به درد پروژه های دیگه ای می‌خوره!" با وجود پادردی که داشتم سرعتم رو بیشتر کردم! گفت تو برو به دلارا بگو من نمی
1
بالاخره یکی هم درباره پروژه ریاضی با من حرف زد! این عالیه؟ نه اصلا! فکرشم از ذهنم انداخته بودم بیرون. یه دفعه محمدحسین اومد یه امیدی رو زنده کرد که باید خودم پیگیرش می‌شدم. شدم؟ نه! به جاش خودم رو مشغول به تلفنی صحبت کردن نشون دادم تا بی‌خیالم بشه:)
بهش گفتم برو از ماهان بپرس تا بهت دخترای زیستی رو معرفی کنه. گفت "کسی که اون پیشنهاد بده به درد پروژه های دیگه ای می‌خوره!" با وجود پادردی که داشتم سرعتم رو بیشتر کردم! گفت تو برو به دلارا بگو من نمی
1
بالاخره یکی هم درباره پروژه ریاضی با من حرف زد! این عالیه؟ نه اصلا! فکرشم از ذهنم انداخته بودم بیرون. یه دفعه محمدحسین اومد یه امیدی رو زنده کرد که باید خودم پیگیرش می‌شدم. شدم؟ نه! به جاش خودم رو مشغول به تلفنی صحبت کردن نشون دادم تا بی‌خیالم بشه:)
بهش گفتم برو از ماهان بپرس تا بهت دخترای زیستی رو معرفی کنه. گفت "کسی که اون پیشنهاد بده به درد پروژه های دیگه ای می‌خوره!" با وجود پادردی که داشتم سرعتم رو بیشتر کردم! گفت تو برو به دلارا بگو من نمی
١٠/١٠. مُحَمَّدُ بْنُ‌ یَحْیىٰ‌، عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ، عَنِ‌ ابْنِ‌ مَحْبُوبٍ‌، عَنْ‌ عَبْدِ اللّٰهِ‌ بْنِ‌ سِنَانٍ‌، قَالَ‌: ذَکَرْتُ‌ لِأَبِی عَبْدِاللّٰهِ‌ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ‌ رَجُلاً مُبْتَلىً‌ بِالْوُضُوءِ وَ الصَّلَاةِ‌ (۱)، وَ قُلْتُ‌: هُوَ رَجُلٌ‌ عَاقِلٌ‌، فَقَالَ‌ أَبُو عَبْدِاللّٰهِ‌ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ‌: «وَ أَیُّ‌ عَقْلٍ‌ لَهُ‌ وَ هُوَ یُطِیعُ‌ الشَّیْطَانَ‌؟!» فَقُلْتُ‌ لَهُ‌: وَ کَیْ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها